LOVE YOURSELF



سلااااااااام.

اینم از اولین پست love your self اسمشو love your self  گذاشتم چون تو این وب فقط میخوام بگم خودتو دوست داشته باش.وجودتو.زندگیتو.هدفتو.آرزوهای توی سرتو.برای همشون بجنگ و به دست بیارشون.

از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر

*نکاهی به سطرهای بالا میاندازدفکر میکند و میگوید:بیشعور تو که هنو خودت رو هم نمیشناسی چه برسه به آرزوهاتچرا زر میزنی؟؟؟ اصلا تو میدونی تلاش چیه؟؟؟*

خب خب اینو ولش کنید یکم بهش بی توجهی کنید راهشو میکشه میرع.به هر حال اینکه از زندگیتون لذت ببرید.مرسی

*من جدیدا متوجه شدم شخصیت های زیادی دارم که بعدا باهاش آشنا میشید.این شخصیت زر زروم بود.این شخصیت کلا عادت داره تو بحث ها زر بزنه همه هم ازش شاکی ان اینقدر که چرت و پرت میگه


سلااااااااام.

اینم از اولین پست love your self

اسمشو love your self  گذاشتم چون تو این وب فقط میخوام بگم خودتو دوست داشته باش.وجودتو.زندگیتو.هدفتو.آرزوهای توی سرتو.برای همشون بجنگ و به دست بیارشون.

از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر

*نکاهی به سطرهای بالا میاندازدفکر میکند و میگوید:بیشعور تو که هنو خودت رو هم نمیشناسی چه برسه به آرزوهاتچرا زر میزنی؟؟؟ اصلا تو میدونی تلاش چیه؟؟؟*

خب خب اینو ولش کنید یکم بهش بی توجهی کنید راهشو میکشه میرع.به هر حال اینکه از زندگیتون لذت ببرید.مرسی

*من جدیدا متوجه شدم شخصیت های زیادی دارم که بعدا باهاش آشنا میشید.این شخصیت زر زروم بود.این شخصیت کلا عادت داره تو بحث ها زر بزنه همه هم ازش شاکی ان اینقدر که چرت و پرت میگه


قضیه شاهکارای ریحون رو که میدونین دیگه!!!

سوزوندن غذا و گاز و آشپزخونه و اینا.

حالا اینجانب میخواد غذا درست کنه.کسی ام خونه نیست

حالشم بده از صبح سرش گیج میره کلا باید یه جا رو بگیره،.

بدنشم گرفته است.پاهاشم میلنگه:)

 به نظرتون میتونه غذا درست کنه با این شرایط؟؟؟

 

 

داداشم کلا اهل غذا درست کردنه و کدبانویی عه واسه خودشامروز میخواس قیمه درس کنه براش کار پیش اومدرفت بیرونگفت غذا رو تو درست کن.گفتم من به هیچ عنوان قیمه درست نمیکنم.گفت نمیگفتی ام به تو نمیدادم باهوشتو ماکارونی رو بتونی درست کنی از سرتم زیادیه.

هیچی دیگه قراره ماکارونی بپزم:/خدا به خیر کنهتو حالت عادی میزنم غذارو میسوزونم الان با این وضعم.هییییع روزگار

 

 

اقا کسی سابقه درست کردن ماکارونی نداره.من نمیتونم:/درست کردم الان هیچی یادم نمیاد


امروز از‌ مدرسه که برگشتم بوی قرمه سبزی میومد.من کلا با غذا کاری ندارم:/ینی غذا داشته باشیم من سر سفره میفهمم.وکلا سر گاز‌ نمیرم(قبلا هنوز دستمو نمیشستم میرفتم ولی الان بعد از نصایح مادر نه!!! :///).رفتم تو اتاق شروع کردم کتاب خوندن(غذا رو گاز بود)یهو رایحه ای دلپذیر از سمت آشپزخونه اومد.

ادامه مطلب


بنده مفتخرم عرض کنم خدمتتون که دارنده سه عدد سیمرغ بلورین جشنواره بدشانسی میباشم

اصا معروفم به این که خیعی بدشانسم خیییییعلی:/

ینی میتونم بگم شما همه با هم تو کل عمرتون اندازه یه روز من بدشانسی نمیارین:/

بفرما اینم یه روز من:

ادامه مطلب


1.مطالب چجوریه؟؟چند تا پست بیشتر نذاشتم و انتظار ندارم که با همین چندتا این سوالمو جواب بدید اما جواب بدید ممنون میشم:)

میخوام بدونم اگه همینطوری به چرت وپرت گویی هام ادامه بدم و مزخرفات روزانه مو بگم خسته نمیشید؟؟؟؟؟؟

2.رنگ هدر و اینا چجوریاس؟؟؟عوض بشه یا نه؟؟

3.ریحانه چجور ادمیهخب مشخصه که من اینجا خودمم ریحون نیستم ریحانه ام و اصا قرار نیست پستی راجع به کی پاپ بزارم.بماند که اسم وب به کی پاپ مربوطه://به هر حال نظرتون راجع به ریحانه

 

 

پ.ن:جواب بدید.ممنوووووووون:)


راهی مشهدم.

فک می کنم چهار ساعت دیگه میرسم به امید خدا.

دل تو دلم نیست برای زیارت.

:)

پ.ن: یه ماهی میشه مشهد نرفتم.دلم لک زده واسه نشستن تو صحن انقلاب و تماشای گنبد طلایی.دلم حتی واسه خادم هام تنگ شده:/ (باهاشون مشکل ندارما فقط نود درصدشون بداخلاقن.شاید چون خیلیییییی به حجابم گیر میدن اینطوری فک میکنم.ینی با هربار رفتن حداقل ده تاشون تذکر میدن:/) 


 میخواستیم بریم خرید برای عید خداروشکررررر ماشینمون خراب شد (من از خرید بدم میااااااااد.برا همین هر فرصتی برای در رفتن از خرید برام خوشاینده:) )

سر ظهر بود حدودا و اذان داده بودن با مامان رفتیم به سمت پارک اون نزدیکی(پارک وحدت) که نماز بخونیم.اصلا خوشم نیومد.چرا؟!

ادامه مطلب


فقط همینو ببینین عشق کنید❤️

به طور عجیبی عاشق‌ تماشای گنبد از این زاویه ام

هوا به شدّت سرد بود ‌ اما تماشای گنبد گرمم میکرد 

بنابرین یه ساعتی نشستم همون جای همیشگی 

(ورودی صحن انقلاب از طرف بست شیخ طبرسی.پیشنهادیه هاااا)

و بعد هم که جاتون خالی رفتم به سمت ضریح .

ادامه مطلب


این کتاب رو حدودا دو روز پیش شروع کردم و امروز تو راه برگشت از مشهد تمومش کردم .

میخواستم بعد معرفی کنم اما داستانش برام جذاب بود و خواستم بهتون معرفی بنمایم :)

داستان درمورد شهید حمید سیاهکالی مرادی هست . شهید مدافع حرم که پاییز سال  1394 شهید شدن .

ادامه مطلب


 میخواستیم بریم خرید برای عید خداروشکررررر ماشینمون خراب شد (من از خرید بدم میااااااااد.برا همین هر فرصتی برای در رفتن از خرید برام خوشاینده:) )

سر ظهر بود حدودا و اذان داده بودن با مامان رفتیم به سمت پارک اون نزدیکی(پارک وحدت) که نماز بخونیم.اصلا خوشم نیومد.چرا؟!

ادامه مطلب


فقط همینو ببینین عشق کنید❤️

به طور عجیبی عاشق‌ تماشای گنبد از این زاویه ام

هوا به شدّت سرد بود ‌ اما تماشای گنبد گرمم میکرد 

بنابرین یه ساعتی نشستم همون جای همیشگی 

(ورودی صحن انقلاب از طرف بست شیخ طبرسی.پیشنهادیه هاااا)

و بعد هم که جاتون خالی رفتم به سمت ضریح .

ادامه مطلب


راهی مشهدم.

فک می کنم چهار ساعت دیگه میرسم به امید خدا.

دل تو دلم نیست برای زیارت.

:)

پ.ن: یه ماهی میشه مشهد نرفتم.دلم لک زده واسه نشستن تو صحن انقلاب و تماشای گنبد طلایی.دلم حتی واسه خادم هام تنگ شده:/ (باهاشون مشکل ندارما فقط نود درصدشون بداخلاقن.شاید چون خیلیییییی به حجابم گیر میدن اینطوری فک میکنم.ینی با هربار رفتن حداقل ده تاشون تذکر میدن:/) 


بنده مفتخرم عرض کنم خدمتتون که دارنده سه عدد سیمرغ بلورین جشنواره بدشانسی میباشم

اصا معروفم به این که خیعی بدشانسم خیییییعلی:/

ینی میتونم بگم شما همه با هم تو کل عمرتون اندازه یه روز من بدشانسی نمیارین:/

بفرما اینم یه روز من:

ادامه مطلب


1.مطالب چجوریه؟؟چند تا پست بیشتر نذاشتم و انتظار ندارم که با همین چندتا این سوالمو جواب بدید اما جواب بدید ممنون میشم:)

میخوام بدونم اگه همینطوری به چرت وپرت گویی هام ادامه بدم و مزخرفات روزانه مو بگم خسته نمیشید؟؟؟؟؟؟

2.رنگ هدر و اینا چجوریاس؟؟؟عوض بشه یا نه؟؟

3.ریحانه چجور ادمیهخب مشخصه که من اینجا خودمم ریحون نیستم ریحانه ام و اصا قرار نیست پستی راجع به کی پاپ بزارم.بماند که اسم وب به کی پاپ مربوطه://به هر حال نظرتون راجع به ریحانه

 

 

پ.ن:جواب بدید.ممنوووووووون:)


چقدر اینکه همه چی عادیه بده!!!

واسه من که کلا درحال آتیش سوزوندنم واقعا این روزای عادی کلافه کننده اس

این چند روز هیچ اتفاق خاصی نیافتاد و بیش از اندازه عادی بود!!!

به جز اون زنگی که تو دفتر مدیر به بهانه تهیه پاور کلی تو نت گشت زدم :/

یا وقتی دو تا از ظرفای سرویس چینی مامان رو شدم :)

یا وقتی گیتار و پرت کردم یه سیمش در رفت D:

یا اون زنگی که سر کلاس خوابیدم (همین امروز سر کلاس ریاضی)

یا امروز که دکتر شدم و به جز یه شب (عسل رو نجات ندادم چون تو روز بهم ظن انداخت منم لج کردم نجاتش ندادم :/ ) همه رو نجات دادم :) (هیجانش واقعااااااااا زیاد بود.اینقدر زیاد که به هیچ عنوان نمیتونید درکم کنید)

یا وقتی با قلم مو کفش و مانتو عبادی رو (دبیر (؟) فرهنگ و هنر) رنگ زدیم (داشت طرح نفر روبرویی رو نگاه میکرد قشنگ مانتوشو مُزَیَّن کردیم)

خلاصه اینکه همه چی عادی و تکراری شده !!!

و من یه چیز باحالتر میخوام برای گذروندن این روزای بسیار مزخرف.

نظرتون چیه؟!؟!

چیکار کنم؟!؟!


چقدر اینکه همه چی عادیه بده!!!

واسه من که کلا درحال آتیش سوزوندنم واقعا این روزای عادی کلافه کننده اس

این چند روز هیچ اتفاق خاصی نیافتاد و بیش از اندازه عادی بود!!!

به جز اون زنگی که تو دفتر مدیر به بهانه تهیه پاور کلی تو نت گشت زدم :/

یا وقتی دو تا از ظرفای سرویس چینی مامان رو شدم :)

ادامه مطلب


این کتاب رو حدودا دو روز پیش شروع کردم و امروز تو راه برگشت از مشهد تمومش کردم .

میخواستم بعد معرفی کنم اما داستانش برام جذاب بود و خواستم بهتون معرفی بنمایم :)

داستان درمورد شهید حمید سیاهکالی مرادی هست . شهید مدافع حرم که پاییز سال  1394 شهید شدن .

ادامه مطلب


 میخواستیم بریم خرید برای عید خداروشکررررر ماشینمون خراب شد (من از خرید بدم میااااااااد.برا همین هر فرصتی برای در رفتن از خرید برام خوشاینده:) )

سر ظهر بود حدودا و اذان داده بودن با مامان رفتیم به سمت پارک اون نزدیکی(پارک وحدت) که نماز بخونیم.اصلا خوشم نیومد.چرا؟!

ادامه مطلب


فقط همینو ببینین عشق کنید❤️

به طور عجیبی عاشق‌ تماشای گنبد از این زاویه ام

هوا به شدّت سرد بود ‌ اما تماشای گنبد گرمم میکرد 

بنابرین یه ساعتی نشستم همون جای همیشگی 

(ورودی صحن انقلاب از طرف بست شیخ طبرسی.پیشنهادیه هاااا)

و بعد هم که جاتون خالی رفتم به سمت ضریح .

ادامه مطلب


راهی مشهدم.

فک می کنم چهار ساعت دیگه میرسم به امید خدا.

دل تو دلم نیست برای زیارت.

:)

پ.ن: یه ماهی میشه مشهد نرفتم.دلم لک زده واسه نشستن تو صحن انقلاب و تماشای گنبد طلایی.دلم حتی واسه خادم هام تنگ شده:/ (باهاشون مشکل ندارما فقط نود درصدشون بداخلاقن.شاید چون خیلیییییی به حجابم گیر میدن اینطوری فک میکنم.ینی با هربار رفتن حداقل ده تاشون تذکر میدن:/) 


بنده مفتخرم عرض کنم خدمتتون که دارنده سه عدد سیمرغ بلورین جشنواره بدشانسی میباشم

اصا معروفم به این که خیعی بدشانسم خیییییعلی:/

ینی میتونم بگم شما همه با هم تو کل عمرتون اندازه یه روز من بدشانسی نمیارین:/

بفرما اینم یه روز من:

ادامه مطلب


به نظرم یه تغییر درست و اساسی و از روی فکر میتونه خوب باشه!!!

- ناشناس عزیز خدافظ.

 لطفا برو و همون طور که گفتی شناس برگرد چون امکان داره دیگه باهات درست صحبت نکنم و اصلا اینو نمیخوام :)

 

 

آیسان جواب کامتته تو پست قبلی.میخوای بخونیش رو حالت انتخاب قرارش بدهفکر کنم با گوشی بشه.من که تونستم!!!!

نکنه p رو بلاک کردی؟؟؟

نگو آره که باورم نمیشه

تو هم فکر میکنی دیوونه شدم؟؟؟

یا فقط خودم همچین حسی دارم؟؟؟


امروز داشتم کتابخونه رو تمیز میکردم که چند تا کتاب پیدا کردم D: یکیش آزردگان» بود. فکر میکنم حدود یک سال پیش خوندمش، اول چند صفحه از کتاب رو خوندم ولی چون چیزی دستگیرم نشد انداختمش کنار و رفتم سراغ بقیه کتابام. تا اینکه آذوقه مطالعاتی م به اتمام رسید و برای ادامه حیات به این کتاب روی آوردم. فصل اولشو خوندم و با اینکه به نظرم جذاب نیومد و کلیشه ای به نظر میرسید ادامه دادم. چند فصل خوندم و تازه داشتم غرق داستان میشدم، داستانی عاشقانه و غمین.

ادامه مطلب


خب باشه قبول، سر قرارم نبودم.گفتم دیگه روزنوشت نمینویسم و سرتونو درد نمیارم ولی حرفه ام همینه آخه چیکار کنم؟! :/

دیشب ساعت حدود یک نیمه شب تو خونه مث این پادگان نظامی ها شد ساعت خاموشی. و باید میخوابیدیم. ولی من که اصلا قانون و اینا حالیم نمیشه بیدار موندم که.

ادامه مطلب


یه وقتایی واقعا دلم میخواد برای یه بارم که شده ببینمش.

یه بار دیگه.

اینبار اگه دعوام بکنه هم مهم نیست.

اگه با عصاش بیفاته دنبالم که اینقدر مرغ و جوجه ها رو اذیت نکن و سر به سرشون نزار اشکال نداره.

اگه بگه تو برای چی اینقدر حرف میزنی ناراحت نمیشم.

ای کاش میشد یه بار دیگه بتونم ببینمش و مث همیشه بلافاصله بعد از وارد شدن به خونه ، قبل از درآوردن لباس هام بپرم بغلش و صورت چروکیده شو بپوسم و بعد که بخوام دستشو ببوسم نزاره و جاش گونه مو ببوسه .

تازه تو این چهار سال فهمیدم وقتی بابابزرگ نیست چقدر سخته همه چی!

مخصوصا روزای عید، مخصوصا شب یلدا، که همه چی دیر میگذره و رو روال عادی ش نیست.

روز مرگش خیلی غم انگیز بود برام.

ای کاش میتونستم اون روز رو فراموش کنم و خاطراتشو محو کنم ولی نمیشه.

.

.

.

بابابزرگ عاشقتم.

وقتایی که کسی درمورد بابابزرگش حرف میزنه و یادم میاد تو نیستی دلم خیلی هواتو میکنه.ای کاش یه بار دیگه بیای به خوابم.‌

 

* این بابابزرگ همون بابابزرگی عه که برای اسامی پیشنهادی برامن اسم ام البنین رو انتخاب کرد. به خدا اگه این اسمم میشد تا الان سکته کرده بودم. + ام البنین اسم نیست. لقب مادر حضرت ابوالفضل عه. و این لقب رو به خاطر اینکه مادر چند تا پسر بود بهش گفتن. فک کن اسم یه بچه یه ساله ام البنین باشه -_- فکرشم دیوانه کنندس.خلاصه که از مادر یه دنده ام واقعا ممنونم که به حرفای پدر بزرگ اهمیتی نداد همین اسم نه چندان جالب رو برام گذاشت. هر چی هست از ام البنین که بهتره ><

** امسال به خاطر شیوع بیماری کرونا، سالگردشو نگیریم به احتمال زیاد

*** میشه یه خواهش کنم؟!؟ یه فاتحه برای شادی روح عزیزاتون بخونین (یا بفرستین؟! صلواتو میخونن فاتحه رو میفرستن یااا؟؟! صلوات رو میفرستن فاتحه رو میخونن؟!نمیدونم کنار هم میاد من گیج میشم)


یه وقتایی واقعا دلم میخواد برای یه بارم که شده ببینمش.

یه بار دیگه.

اینبار اگه دعوام بکنه هم مهم نیست.

اگه با عصاش بیفاته دنبالم که اینقدر مرغ و جوجه ها رو اذیت نکن و سر به سرشون نزار اشکال نداره.

اگه بگه تو برای چی اینقدر حرف میزنی ناراحت نمیشم.

ای کاش میشد یه بار دیگه بتونم ببینمش و مث همیشه بلافاصله بعد از وارد شدن به خونه ، قبل از درآوردن لباس هام بپرم بغلش و صورت چروکیده شو بپوسم و بعد که بخوام دستشو ببوسم نزاره و جاش گونه مو ببوسه .

تازه تو این چهار سال فهمیدم وقتی بابابزرگ نیست چقدر سخته همه چی!

مخصوصا روزای عید، مخصوصا شب یلدا، که همه چی دیر میگذره و رو روال عادی ش نیست.

ادامه مطلب


یه وقتایی واقعا دلم میخواد برای یه بارم که شده ببینمش.

یه بار دیگه.

اینبار اگه دعوام بکنه هم مهم نیست.

اگه با عصاش بیفاته دنبالم که اینقدر مرغ و جوجه ها رو اذیت نکن و سر به سرشون نزار اشکال نداره.

اگه بگه تو برای چی اینقدر حرف میزنی ناراحت نمیشم.

ای کاش میشد یه بار دیگه بتونم ببینمش و مث همیشه بلافاصله بعد از وارد شدن به خونه ، قبل از درآوردن لباس هام بپرم بغلش و صورت چروکیده شو بپوسم و بعد که بخوام دستشو ببوسم نزاره و جاش گونه مو ببوسه .

تازه تو این چهار سال فهمیدم وقتی بابابزرگ نیست چقدر سخته همه چی!

مخصوصا روزای عید، مخصوصا شب یلدا، که همه چی دیر میگذره و رو روال عادی ش نیست.

ادامه مطلب


یه چالش جدید و البته دوست داشتنی بیانی که

خانوم شارمین استارتشو زدن و بقیه بچه ها ادامه ش دادن :)

آرام جان مرسی فدات برای دعوتت ❤️ و اینکه بریم سراغ لبخندای ریحانه طور:

1. وقتی بالاخره تاییدیه نقل مکانم از اتاق نه چندان قشنگم به بهشت داداشارو بهم دادن :) به یه سری دلایل مجبور شدم کوچ کنم، مهمترین دلیلشم.

ادامه مطلب


یه پویش هست که 

آقای محمد راه انداختنش به نام کمکی از ما بر میاد!!؟»

​​​​​​خب با اینکه میشه گفت دیره ولی شروع میکنم .

حدود یه سال پیش یهو به سرم زد که یه وبلاگ بزنم بدون هیچ پیش زمینه ای و یا تحقیقی یه سرچ توی گوکل زدم و بلاگ بیان برام باز شد. خوب فرم رو پر کردم و یه وب راه اندازی کردم. دو روز اول خوشحال بودم و یه سری مطالب راجع به علایقم مینوشتم. تا قضیه بیماری داداشم پیش اومد و .

اواخر مرداد ۹۸ نمیدونم چطوری دوباره یاد این بلاگ افتادم و .

اینجا با آدمای زیادی آشنا شدم. کلی درس گرفتم. با شوخی های بچه های بیان خندیدم. با ناراحتی هاشون غم رو دلم نشست و حدودا باهاشون زندگی کردم.

یه زندگی مجازی در سایه بیان.

ولی بیان که باید سایه بانمون می بود الان خودش تو سایه است .

ادامه مطلب


یه چالش جدید و البته دوست داشتنی بیانی که

خانوم شارمین استارتشو زدن و بقیه بچه ها ادامه ش دادن :)

آرام جان مرسی فدات برای دعوتت و اینکه بریم سراغ لبخندای ریحانه طور:

1. وقتی بالاخره تاییدیه نقل مکانم از اتاق نه چندان قشنگم به بهشت داداشارو بهم دادن :) به یه سری دلایل مجبور شدم کوچ کنم، مهمترین دلیلشم.

ادامه مطلب


امروز یهو دلم پیراشکی خواست و ای کاش نمیخواست لامصب !

آقااااااا (یا خانوووووووم) من اومدم یه سرچ تو گوگل زدم که ببینم چیا میخواد یهو تو سرچ یادم اومد اععع این خمیر پیراشکی میخواد الانم کسی واس من اونم برا یه هوس که نمیره بیرون .

تو گوگل زدم (مشخصه من بدون گوگل نمیتونم زندگی کنم؟! -_-) برا خمیرش و زدم تو کارش . 

من! اونم برا اولین بار یه خمیری درست کردم دهن کل خونواده باز مونده بود (چون یه بارم تا حالا آشپزی موفق نداشتم.خبر دارید که!!!) و مامان میگفت تو دیگه دست منم از پشت بستی و باید کلاس آشپزی بزاری و اینا .

آقااااااا (شاید خانووووم) من کارای خود پیراشکی هم کردم و گذاشتمش تو فر :)

ادامه مطلب


از شیمی متنفرم

فهمیدن اینکه یه ماده '۲.۴.۴ تری متیل هگزان' عه یا '۳ اتیل ۲.۲ متیل پنتان' کدوم درد منو دوا میکنه؟! ‍♀️

میتونم بگم ۳۰ درصد این درسو اصا نفهمیدم

از شنبه هم دارم تست حل میکنم هیچی نمیفهمم

دیگه نمیکشم ولش کردم

 

نظرتون چیه؟! چیکار کنم بفهمم این درس لامصبو؟!


خب من این چالشو نوشتم ولی به دلایلی حذف شد .

چالش قبلی که نوشتم بیشتر شبیه کارایی بودن که باید تا دو سال دیگه انجامش بدم نه تا لحظه مرگم ‍♀️ مشخصا یه جای این چالشو اشتباه فهمیده بودم و اونم همین قضیه بود.

اینکه متوجه میشی تو دقیقا از زندگی ت چی میخوای ! و میخوای چه کارایی تا قبل از مرگت انجام بدی !! خوب مث اینکه من تا یه هفته پیش انتظارم از خودم و کارای قبل از مرگم ترشی خوردن بوده نه بیشتر () (ولی واقعا جز آرزوهامه)

خوب الان شروع میکنم و از اول مینویسمش :)

اولی ش اینه که یه پزشک موفق تو حوزه کاری خودم بشم و ازم به خوبی یاد بشه و این یاد خوب تا بعد از مرگم هم جاودانه بمونه ! بتونم جون انسانهایی که دیگه امیدی به زنده موندن ندارن نجات بدم .

دومی ش اینکه یه نانوایی بزرگ برای مامان تاسیس کنم چون عاشق درست کردن نون عه. پس حتما بعد پزشک شدنم و گرفتن اولین حقوقم () یه نانوایی خیلی بزرگ براش میخرم .

سومی ش سفر به دور دنیا و کشف مکان های مختلف و جدیده ! و قطعا ونیز  رو خواهم رفت. جزو شهرهای مورد علاقمه ()

چهارمی ش خوندن لیست کامل

سیاهه صدتایی رمان» که توسط رضاامیرخانی تو سال ۸۷ منتشر شده، هست. البته لیست

۱۰۰۱ کتابی که باید پیش از مرگ بخوانید» هم توی لیستم عه. و البته دوست دارم همه این کتاب هارو بخرم و توی یه کتابخونه خیلی بزرگ ازشون نگه داری کنم و بعد از مرگم اون کتابخونه تبدیل به یه کتابخونه عمومی بشه که بقیه هم از کتاب ها بهره ببرن ()

پنجمی ش حفظ قرآن عه. کلاس پنجم که بودم دو سه جز رو حفظ کردم ولی امان از تنبلی !

ششمی ش خوندن همه نماز قضا هامه () خوب این واقعا بده که همچین کاری رو تو لیستم دارم چون نباید می بود اما الان که هست سعی میکنم کمش کنم واز داخل لیست حذف.

هفتمی ش یکمی خصوصی عه ()

هشتمی ش اینه که بتونم خودمو اونجایی که تو تصوراتم ترسیم کردم ببینم. و برای رسیدن به اون نقطه از تصوراتم فقط باید یکمی تلاش کنم چون مطمئنم میتونم ()

نهمی ش یه مقداری زیادی مادی عه :/

دهمی ش که البته میتونست جزو گزینه سه باشه ولی باید مجزا باشه یه سفر زیارتی به مکه هست. الان حتی وقتی کسی راجع بهش حرف میزنه خوشم نمیاد میخوام وقتی یکمی فازم اوکی شد حتما یه سفر اینطوری برم .

 

* دوباره تو چالش شرکت کردم با حدود یه هفته تاخیر (‍♀️)

** ممنون از نیکا، فتل فتلیان و شیفته گونه بابت دعوت :)

*** دیگه کسی هم هست ننوشته باشه؟!‌ () هرکس ننوشته دعوته به چالش :)

**** هوا از دیشب بارونی عه و من هرلحظه دارم ذوق مرگ میشم () حتی صداش بهم آرامش میده !


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها